- ریش سفید ((س))
- مرد سالخورده دارای تجربه و آگاهی
معنی ریش سفید - جستجوی لغت در جدول جو
- ریش سفید
- مرد پیری که موهای صورتش سفید شده باشد، کنایه از کدخدا و بزرگ تر محله و ده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آق سقل
زن سال خورده در خانواده که فرمانش نافذ است
رتبه خادمه های خانه، بانویی سالخورد و محترم که در جمع زنان خویشاوند قولش نافذ باشد
بی گناه، سرفراز، درستکار
بد بخت وبی طالع
بلغم از مجموع از چهار خلط یا گش بدن شامل گش زرد یا صفرا، گش سرخ یا خون، گش سیاه یا سودا
خوش قدم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
نیک پی، خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی خجسته،برای مثال شد کار سخت بر ما هرچند پی سفیدیم / ماندیم در کشاکش از شق کمانی خویش (مخلص کاشی - لغتنامه - پی سفید)
نیک پی، خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی خجسته،